_-_وروجک شیطون_-_ | ||
|
درد تنهایی کشیدن
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
نمیــــــــفروشــــــــــم..!
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻪ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻋﺰﯾﺰ ! زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان میگذرد… آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی
من مي نويسم و تو ميخواني . گريزانم و گاه آنقدرعاشق كه نوشتن را راهي براي رسيدن به آرامش ميدانم. گاه تا نزديك شكست ميروم اما بلند ميشوم دوباره...كسي مينويسد از دست ها ميداند چه كسي را مي گويم و من ميگويم از دل... دستها توانمند نيستند وقتي دل عقل را به صليب ميكشد.دارم از خودم مينويسم.قلم را برداشته ام. دل مي گويد بنويس و عقل در كناره... مي نويسم بي آنكه بدانم چقدر در نوشتن توانمند يا نا توانم. حال دستهايم همان دستها مي نويسند بي اختيار براي دل و عقل شايد محاكمه خواهد كرد ولي دل .... من هيچ ندارم وهيچ نخواهم هر روز عاشق تر از گذشته ام تنها براي او براي او كه قدرت نوشتنم ميدهد
|
|
[ طراحی : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin ] |